اگر بخواهم زندگی را در دو کلمه توصیف کنم میگویم: رقابت و بازی

زندگی در عین حال که بازیست، رقابت نیز هست رقابتی از جنس مبارزه.

مبارزه برای رسیدن به تمام چیز هایی که دوست داریم در زندگی به آن دست بیابیم. البته که عده ای ضعیف متولد می شوند و به بدترین شکل ممکن از بین می روند. منظورم از ضعیف بودن این است که از نظر بدنی و روانی ضعیف باشی.

یا بیماری هایی که در بدنت رشد می کنند از بین ات می برند یا از نظر روانی، آنقدر ضعیف هستی که گرفتار انواع بیماری های روانی می شوی بیماری هایی که خودت هم از وجودشان خبر نداری ولی با اضطراب، پریشانی و افسردگی که هر روزه تجربه می کنی آشنا هستی.

به مرحله ای میرسی که باید تصمیم بگیری

در فلسفه ی زندگی افراد معلول هم حق زندگی دارند، یا شاید بهتر بگویم تازگی ها حق زندگی یافته اند. معلولیت ممکن است در فکرت باشد ممکن است در بدنت، هیچکدام فرقی ندارد در هر حالت معلولی و محدودیت داری.

تو را دست و پا شکسته به مبارزه زندگی دعوت می کنند و تو به مسابقه نرسیده، حذف می شوی، گوشه ای می نشینی و از افسردگی و اضطراب احساس بی قراری می کنی، دوباره عزم ات را جزم می کنی دوباره وارد مسابقه می شوی و دوباره با زخمی عمیق روانه ی کنج خانه می شوی.

اما یک روز باید تصمیم بگیری، ادامه ی قربانی شدن، یا تسلط به خود و برنده بودن، یا در صورتی که برنده نیستی خودت خودت را حذف کنی. اینطوری از جراحت های بیشتر جلوگیری کرده ای. من عمیقا به این اصل باور دارم که انسان دارای حق انتخاب است.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها